سلنا و عمو دکتر
فرشته کوچولوی ما یه کوچولو سرما خورده بود وبیحال با بابائی میخواستیم خواببریمت دکتر . من :سلنا خانوم بیا آماده شو تا بریم دکتر . سلنا در حالیکه عطسه میکرد : نمیخوام بلم عمو دکتر من : چرا مامانی ؟؟؟؟ باید بری خوب بشی باشه گلم . سلنا :نه عمو دکتر سوزن میزنه من : نه مامان جون شما چون دختر خوبی هستی عمو بهت شوکولات میده سلنا: بابایی من دختل خوبیم عمو دکتر بهم شوکولات میده اما به تو نمیدم خلاصه اینکه بعد از کلی رجز خونی خانوم کوچولو راضی کردیم و رفتیم مطب داخل سالن به انتظار نشسته بودیم یکی از خانوما که جذب شیرین زبونی های سلنا شده بود یه شوکولات آیدین داد به فرشته ما و خ...
نویسنده :
پریسا
11:11